loading...
شعر عاشقانه
Sajad بازدید : 2825 سه شنبه 25 آذر 1393 نظرات (12)


پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم

…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…

اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

ادامه داستان در ادامه مطلب

Sajad بازدید : 2479 پنجشنبه 29 آبان 1393 نظرات (2)

.
مرد ثروتمندی همراه دخترش مقدار
 
زیادی شیرینی و خوردنی به مدرسه

شیواناآورد و گفت اینها هدایای ازدواج

تنها دختر او با پسر جوان و بیکاری از

 یک خانواده فقیر است.شیوانا پرسید: چگونه این دو نفر با

دو سطح زندگی متفاوت با همدیگر وصلت کرده اند؟

ادامه داستان در ادامه مطلب
Sajad بازدید : 1697 سه شنبه 20 آبان 1393 نظرات (3)


داستان عشق پریا و فرهاد

نمیخوای مدرک منو بدی گفتم چراولی الان همراهم نیست

ازم شمارموخواست ومنم بهش دادم.

چندروزبعداس داده بود که فردا اگه میتونم

 بیاد دنبالم ومدرکشو بدم ...

ادامه داستان عاشقانه در ادامه مطلب

Sajad بازدید : 1868 یکشنبه 04 آبان 1393 نظرات (5)


روزی زنی نزد شیوانا استاد معرفت

 آمد و به او گفت که همسرش نسبت

 به او و فرزندانش بی‌تفاوت شده است و او می‌ترسد که نکند مرد

زندگی‌اش دلش را به دیگری

سپرده باشد. شیوانا از زن پرسید


“آیا مرد نگران سلامتی او و بچه‌هایش هست و برایشان

غذا و مسکن و امکانات رفاهی را فراهم می‌کند؟

!”  زن پاسخ داد ...
ادامه داستان در ادامه مطلب

Sajad بازدید : 2488 یکشنبه 16 شهریور 1393 نظرات (8)


چرا دیگه جوابمو نمیدی؟ اینقدر ازم بدت میومد؟

ما که باهم خوب بودیم

یهو چی شد! لااقل دلیلش رو بهم بگو

یعنی اون گوشه های دلت هم هیچ جایی واسه من نیست؟

هیچی نمیخوای بگی؟ دلم خیلی تنگ شده برات

ادامه داستان در ادامه مطلب

Sajad بازدید : 3113 یکشنبه 16 شهریور 1393 نظرات (7)


دو ماه میشد که با یه پسر نامزد بودم

منو تو پـارک دیده بود

دیدم یکی داره نگام میکنه اهمیت ندادم .

دیدم میاد دوروبرم و خیلی نگام میکنه و میخنده

خلاصه من اهمیت ندادم و رفتم پیش خونوادم نشستم

ادامه داستان در ادامه مطلب

Sajad بازدید : 2620 سه شنبه 06 اسفند 1392 نظرات (9)


استادى از شاگردانش پرسید :

چرا ما وقتى عصبانى هستیم

داد میزنیمی چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان

را بلند میکنند و سر هم داد میکشندی

شاگردان فکرى کردند و یکى از آنها گفت: چون در آن لحظه

آرامش و خونسردیمان را از دست میدهیم.

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست میدهیم درست

است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد

ادامه داستان در ادامه مطلب

Sajad بازدید : 561 یکشنبه 17 آذر 1392 نظرات (2)



پسر کوچکي در مزرعه اي دور دست زندگي مي کرد هر روز صبح قبل


از طلوع خورشيد از خواب برمي خواست وتا شب به کارهاي سخت روزانه مشغول بود

هم زمان با طلوع خورشيد از نردها بالا مي رفت تا کمي استراحت کند در

دور دست ها خانه اي با پنجرهايي طلايي همواره نظرش را جلب مي کرد
...

ادامه داستان در ادامه مطلب
Sajad بازدید : 1261 پنجشنبه 13 تیر 1392 نظرات (16)


زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل

جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي

 را برداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.

مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست

 گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد

 بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد

كه با آچار پسرش را تنبيه نموده

در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان

چهار انگشت دست پسر قطع شد

ادامه داستان در ادامه مطلب
درباره ما
Profile Pic
به سایت عاشقانه لاو پلیر خوش آمدید امیداورم لحظات خوشی را در این سایت عاشقانه سپری کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظر شما درباره سایت لاو پلیر؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1577
  • کل نظرات : 2916
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1227
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 26
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 174
  • بازدید ماه : 132
  • بازدید سال : 4,779
  • بازدید کلی : 1,716,127
  • پیج رنگ سایت