دارم حس ميکنم که ميميرم لا اقل بذار اين دم آخر
از چشمات همه چي رو بگيرم توي لحظه ي خسته ي دلخوشي
که تو بي نفسي منو ميکشي کاش بهم دل خستم و پس بدي
يا به قلب يخي تو نفس بدي همه باور و ترسم از اينه
همه باور و ترسم از اينه که بياد روبروم و بشينه
غم و درد چشام و ببينه بگه حال و روالش همينه
گاهي ميگذرم از همه دنيا مث قايقي از دل دريا
که يه لحظه چشمات و ببندي بخندي ، بخندي
آخرين نفسامه و بي تو دارم حس ميکنم که ميميرم
لا اقل بذار اين دم آخر از چشمات همه چي رو بگيرم
توي لحظه ي خسته ي دلخوشي که تو بي نفسي منو ميکشي
کاش بهم دل خستم و پس بدي يا به قلب يخي تو نفس بدي
از چشمات همه چي رو بگيرم توي لحظه ي خسته ي دلخوشي
که تو بي نفسي منو ميکشي کاش بهم دل خستم و پس بدي
يا به قلب يخي تو نفس بدي همه باور و ترسم از اينه
همه باور و ترسم از اينه که بياد روبروم و بشينه
غم و درد چشام و ببينه بگه حال و روالش همينه
گاهي ميگذرم از همه دنيا مث قايقي از دل دريا
که يه لحظه چشمات و ببندي بخندي ، بخندي
آخرين نفسامه و بي تو دارم حس ميکنم که ميميرم
لا اقل بذار اين دم آخر از چشمات همه چي رو بگيرم
توي لحظه ي خسته ي دلخوشي که تو بي نفسي منو ميکشي
کاش بهم دل خستم و پس بدي يا به قلب يخي تو نفس بدي