مرد هر شب که به خانه مي آيد باز شدن در را مي بيند . ولي نمي فهــمد
که زن رفته است چرا که زن با ســکوتش مي رود .
نه زني که در آشپزخــانه ي خانه اش غذا مي پزد.
و نه زني که به مبل لميـده و تلويزيون نگاه مي کند .
و نه زنــي که احساسش را بکناري نهاده است .
ديــگـر آن زن ســــابق نيست .
از صداي فريـــاد ها و دعـــواهاي يــک زن نبايد ترسيد ..............
چون رفتن يک زن با سکــوتي که داراي اصالــت است اتــفاق مي افتد !
که زن رفته است چرا که زن با ســکوتش مي رود .
نه زني که در آشپزخــانه ي خانه اش غذا مي پزد.
و نه زني که به مبل لميـده و تلويزيون نگاه مي کند .
و نه زنــي که احساسش را بکناري نهاده است .
ديــگـر آن زن ســــابق نيست .
از صداي فريـــاد ها و دعـــواهاي يــک زن نبايد ترسيد ..............
چون رفتن يک زن با سکــوتي که داراي اصالــت است اتــفاق مي افتد !