آنکه مي رود فقط مي رود... ولي آنکه مي ماند درد مي کشد...
روحش را به خاکستر مي کشد و در انتظار بازگشت کسي که
هرگز باز نخواهد گشت آرام آرام خاکستر مي شود......
آري اين است خاصيت عشق يک طرفه......
نبودنت را عادت كرده ام
اما ....
مشكل اينجاست كه به بودنت كنار كسي جز خودم عادت نميكنم ....
هيچ وقت گريه کردن آدمها رو از اين زاويه قضاوت کرديد؟
مردم گريه ميکنند...
نه به خاطر اينکه ضعيف هستند!!!
بلکه به اين خاطر که براي مدت طولاني قوي بوده اند....
زير قطره هاي بـاران نوازشت ، آرام ميشوم !
از کجا آمده اي ؟
بــــوي تنت بارانيست ...!
اشک رازيست
لبخند رازيست
عشق رازيست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نيستم که بگويي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي که چنان بداني…
من درد مشترکم
مرا فرياد کن
امــشب
شبي پر از خاطره
مـــن ''شـهرزاد ِ قصه گو'' ،تــو را
رو به روي هم،کنار ِ همين ديوار ، در آغوش ِ هم
مهمان ميکنم به ''هــــــزار و يــک بوســـه'' ، از لب هايــم ...
خوبــــــــــم:
چشمهايم را ميبندم،
زمان را متوقف ميکنم،
مسافت ها رو از بين ميبرم،
و تو را تا ابد در آغوش ميگيرم.
دلم براي آغوش گرمت تنگ است...
خاصيت دنياست...
که در اوج داشتن و خوشبختي
دلهره ي "از دست دادن" پر رنگ تر است...
سالهاست که ازشکوفه هاي بي شمار لبخند من قسمتي به
هر کس رسيده
پس چراهيچکس شريک گريه هاي من نمي شود..